تفسير به رأى از منظر روايات

پدیدآورمحمد اسعدی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 838 بازدید
تفسير به رأى از منظر روايات

حجة‏الاسلام دكتر محمد اسعدى(1)
چكيده

در اين نوشتار، ابتدا متون دينى مرتبط با مسئله تفسير به رأى و نكوهش آن از منابع شيعى و سنّى و آيات قرآنى جست‏وجو و سپس آراى علماى اسلامى در شرح اين مفهوم، بررسى شده است و درنهايت، شناخت تفسير به رأى با بهره‏گيرى از مفاد روايات و قراين لغوى و تاريخى صورت گرفته و نتيجه آن شده است كه مراد از «تفسير به رأى» در فرهنگ روايى، شيوه‏اى نكوهيده در شرح و بيان آيات الهى است. درباره وجود تفسير به رأى در روايات، از چهار منظر: تفسير به رأى به لحاظ مصدر، غايت، موضوع و يا به لحاظ نحوه بيان، مورد ارزيابى قرار گرفت و دريافتيم كه تفسير به رأى را بايد مفهومى عام شمرد كه به روش نكوهيده فهم و تفسير قرآن مربوط است؛ اعم از آنكه به لحاظ مصدر و تكيه‏گاه غيرمعتبر باشد، يا به لحاظ غايت و غرضِ ناروايى صورت گيرد، كه اين معنا در همه انواع آيات جارى است و بيانات ظنى و احتمالى را نيز مى‏تواند شامل شود.

واژه‏هاى كليدى:

تفسير، رأى، مصدر، غايت، موضوع، بيان.

1. مقدمه

«تفسير به رأى» مسئله‏اى كلّى در كار فهم و تفسير تمام متون است و هر متن و نوشته‏اى كه فهم و تفسير در آن راه مى‏يابد، در معرض تفسير به رأى نيز قرار مى‏گيرد. امروزه كه در ميان بسيارى از انديشمندان، جامعه، تاريخ، طبيعت، دين و غيره نيز به منزله متونى تفسيربردار تلقّى مى‏شوند، تفسير به رأى نيز در آنها متصوّر خواهد بود. گو اينكه مرزهاى دقيق و روشنى براى آن ارائه نشده و بسيارى از تحليل‏ها درباره آنها گرفتار لجام‏گسيختگى است.
نوشتار حاضر به مسئله تفسير به رأى در تفسير قرآن كريم پرداخته و از ساير متون دينى و غيردينى و آنچه به منزله متن شمرده شده، منصرف است؛ هر چند با دقتى بيشتر در مفهوم آن بتوان به ملاك‏هايى دست يافت كه به طور عام، اين روش را نكوهيده و ناپسند معرفى نمايد. در اين نوشتار پاسخ پرسش‏هاى زير جست و جو خواهد شد:
ـ خاستگاه مسئله تفسير به رأى به عنوان روش نكوهيده تفسير چيست؟
ـ آراى دانشمندان اسلامى درباره اين مسئله چه بوده است؟
ـ قراين و شواهد تاريخى و لغوى و مفاد ادله دينى، تفسير به رأى را چگونه ترسيم مى‏كنند؟
ـ رابطه تفسير به رأى با روش‏هاى گوناگون تفسيرى و حوزه‏هاى مختلف آن چيست؟ آيا تفسير به رأى روش و رويكردى در قبال ساير روش‏هاى رايج است، به گونه‏اى كه روشمندى تفسير، آن را از ناپسندى دور مى‏دارد، يا آنكه هر يك از آن روش‏ها در معرض آلودگى به اين روش هستند؟
ـ خطر تفسير به رأى، در چالش‏هاى تفسيرى جديد و منازعات فلسفى ـ كلامى مربوط به فهم متون، در مباحث امروزىِ برخى نظريه‏پردازان، چگونه ارزيابى مى‏شود؟.
به نظر مى‏رسد اهميت ويژه اين بحث در تعيين و تبيين حدود معناى تفسير به رأى و هشدار خطر جدّى تفسير به رأى در رويكردهاى جديد برخى نظريه‏پردازان درباره قرآن و معارف آن است.
سيرى كلى در تاريخچه مسئله تفسير به رأى را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول مى‏توان گزارش نمود.
الف) مسئله تفسير به رأى در عصر نزول: مسئله تفسير به رأى همزاد مسئله فهم و تفسير است و فهم و تفسير قرآن از آغاز نزول آن مطرح بوده است؛ بنابراين آغاز طبيعى و منطقى اين مسئله را مى‏توان همان عصر نزول دانست.
به لحاظ تاريخى نيز، در اين عصر اين مسئله را به گونه‏اى محدودتر از آنچه بعدها صورت گرفت مشاهده مى‏كنيم كه اين خود ريشه در عواملى چند دارد:
ـ حضور شخص پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه محور و ميزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامى بودند و ارتباط نزديك مردم با ايشان با توجه به محدوديت حجم آن جامعه؛
ـ وضوح كيفيت و قراينِ مربوط به نزول آيات، با توجه به آگاهى اكثر مردم از مفاد الفاظ و تعابير و تركيبات آيات؛
ـ وحدت مذهبى و عدم شكل‏گيرى فرقه‏ها و تعصبات فرقه‏اى و مذهبى گوناگون؛
ـ محدوديت نيازها و پرسش‏هاى عمومى و اكتفاى اكثر مردم به فهم كلى آيات قرآن.
اما نكته مهم اين است كه با وجود اين عوامل، شواهدى در دست است كه بروز تفسير به رأى را در برخى از ابعاد آن در همين عصر، يعنى عصر نزول، ثابت مى‏كند.
اولاً، روايات نهى از تفسير به رأى، چنانكه خواهد آمد، عمدتاً از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است كه اين امر نشانه نگرانى آن حضرت از ابتلاى برخى به خطر تفسير به رأى است.
ثانياً، شواهدى تاريخى نيز از صورت يافتن تفسير به رأى توسط برخى از معاصران پيامبر حكايت دارد. چنانكه نگرش سطحى عدىّ بن حاتم در فهم آيه «وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمْ الْخَيْطُ الاْءَبْيَضُ مِنْ الْخَيْطِ الاْءَسْوَدِ مِنْ الْفَجْرِ» (بقره / 187) كه پايان وقت سحر و هنگام طلوع فجر را ظهور نخ سفيد از زير بالش خود تصور كرده بود! (الطبرى، ص178). يا نگرش بى‏اساس «عايشه» در فهم آيه «وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا...» (مؤمنون / 60) كه آن را به معناى اراده ارتكاب گناهان فهميده بود (السيوطى، 1973، ج2، ص192)، مى‏تواند نمونه‏هايى از تفسير به رأى باشد. البته حضور پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و تبيين ايشان، اشتباه آن دو را اصلاح نمود.
ثالثاً، از آنجا كه در عصر نزول، مدار تفسير را بيانات و احاديث پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تشكيل مى‏داد، جنبه‏اى از تفسير به رأى را مى‏توان، رواياتِ دروغين يا غلطى دانست كه در عصر ايشان مطرح شده بود؛ چنانكه حضرت على عليه‏السلام فرموده‏اند، در عصر پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روايات دروغى منتشر شد تا آنكه ايشان خطبه‏اى ايراد نمودند و در ضمن آن فرمودند: «اى مردم، دروغ‏گويان در حديث من فراوان شده‏اند، پس آن‏كس كه به عمد بر من دروغ بندد جايگاهش را در آتش فراهم كند»(2) (كلينى، 1363، ج1، ص50 و نهج‏البلاغه، خطبه210).
بنابراين اجمالاً مى‏توان گفت آغاز مسئله تفسير به رأى به همان عصر نزول برمى‏گردد.
ب) مسئله تفسير به رأى پس از عصر نزول: پس از عصر نزول، فقدان هر يك از موانع چهارگانه تفسير به رأى (حضور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، وجود قراين، وحدت مذهبى و محدوديت نيازها)، موجب شيوع تدريجى اين پديده شد.
از يك سو با رحلت پيامبر اكرم و بى‏مهرى جامعه اسلامى به اهل بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه به كتاب الهى و اسرار آن آگاهى داشتند، عنصر و مرجعى محورى و مورد اتفاق براى حل شبهات و پرسش‏هاى قرآنى مطرح نبود و طبعاً راه تفسير به رأى باز شد.
ثانيا، فاصله زمانى مردم از عصر نزول و عدم آشنايى با قراين و فضاى نزول آيات، امكان تفاسير انحرافى و ناپسند را فراهم مى‏ساخت.
ثالثا، اختلافات مذهبى و تعصّبات فرقه‏اى كه پس از پيامبر پديد آمد، زمينه بيشترى براى تفسير به رأى ايجاد كرد كه در پى آن، اصحاب هر يك از فرق در پى توجيه آرا و عقايد خود با آيات قرآن و سازگار نمودن آن دو با يكديگر برآمدند.
و نهايتاً، مواجهه جامعه اسلامى با افكار و ايده‏هاى گوناگون و شرايط تازه و احساس نيازهاى نوظهور و ناتوانى از حل آنها راه تفسير به رأى را هموار ساخت. عامل اخير، در طول تاريخ انديشه اسلامى تا كنون، باعث بروز جنبه‏هاى مختلفى از تفسير به رأى شده است كه در عصر اخير، انحرافى‏ترين و در عين حال فريبنده‏ترين شيوه در تفسير و فهم قرآن پيشنهاد و توصيه شده است؛ برخى نظريه‏پردازان با تأثر از مبانى فلسفى و كلامى جديد در باب زبان دين و قواعد فهم متون (هرمنوتيك) و يأس كامل از نيل به تفسير صحيح از راه‏هاى مقدس دينى و در عين حال، وجود پرسش‏هاى فراوان عصرى، پيشنهاد مى‏كنند كه مفسّران، علوم و انديشه‏هاى بيرون دينى را پيشاپيش اتخاذ كنند و از زاويه بينش‏ها و انتظارات و طرز تلقى‏هاى حاصله، دين و قرآن را بفهمند. صاحبان اين رويكرد، تمام فهم‏ها و تفاسير محصول اين روش را معتبر مى‏شمارند و صرفاً فهم غيرروشمند و سطحى قرآن را تفسير به رأى و نكوهيده مى‏دانند (سروش، 1377، ص2).
در اثر عوامل فوق، تفسير به رأى در قالب جريانات تاريخى خاصى رخ نمود كه هر يك به گونه‏اى قرآن را دستاويز گرايش‏هاى فكرى خود كرد. در رأس اين جريانات مى‏توان از پيدايش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنيه ياد كرد. وجه مشترك اين جريانات، تأويل ناپسند و بى‏اساس آيات متشابه است (علامه طباطبايى، ج3، ص41ـ42).
به هر تقدير، بزرگان دين از حريم قرآن و معارف صحيح آن در مقابل حركت تفسير به رأى در طول تاريخ به گونه‏اى مناسب دفاع نموده‏اند. در عصر پيامبر، آن حضرت با مراقبت ويژه و تصحيح خطاى فهم‏ها و تبيين حقايق قرآنى مانع از شيوع تفسير به رأى بودند. در عصر پس از ايشان، نقل روايات نبوى و سيره صحابه و بزرگان صدر اسلام در پرهيز از رأى و اجتهاد در تفسير، در واقع واكنشى به رويكردهاى انحرافى در تفسير بود؛ گو اينكه اين امر گاه به افراط گرويد و از نقل‏گرايى افراطى سردرآورد (طبرى، ج1، ص27 و 62 و 64)؛ چنانكه تعيين شرايط تفسير و فهم قرآن در بيانات علما نيز، در راستاى مقابله با گرايش تفسير به رأى ارزيابى مى‏شود (سيوطى، همان، ص170).
نهايتاً در قرن اخير، دفاع هوشمندانه از حريم فهم و تفسير قرآن، حضور دين‏شناسان مؤمن و متعهّدى را مى‏طلبد كه با احاطه به مكاتب جديد فلسفى و كلامى و جان‏مايه‏هاى دينى و برخوردارى از توان لازم، به نقد آرا و نظريات بپردازند و معضلات و شبهات را حل نمايند و از شيوه‏هاى كهن و بحث‏هاى تكرارى در اين باب بپرهيزند.
مسئله تفسير به رأى، به لحاظ اهميت كليدى‏اش در عرصه‏هاى گوناگون، مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و درباره آن سخن فراوان گفته‏اند كه مهم‏ترين اين عرصه‏ها از اين قرارند:
1) علوم قرآن: مسائل مختلفى از علوم قرآنى با مسئله تفسير به رأى مرتبط است؛ از جمله: تفسير و تأويل قرآن، روش‏ها و شرايط و آداب تفسير، محكم و متشابه، ظهر و بطن قرآن و مسائلى ديگر. در مسئله تفسير و تأويل، بحث تفسير به رأى از آن جهت مطرح است كه اصولاً حدّ و مرز شرعى تفسير و تأويل و تفاوت اين دو چيست و عمل به رأى در كدام يك متصوّر است.
در بحث ملاك اعتبار روش‏ها و مسالك مختلف تفسيرى نيز، بحث از تفسير به رأى مناسب و ضرورى است.
در مسئله شرايط و آداب مفسّر معمولاً به ضرورت احتراز از تفسير به رأى اشاره مى‏شود.
در بحث مربوط به مصادر و منابع تفسير نيز، آنجا كه قول صحابى يكى از مصادر معرفى مى‏شود، جاى اين گفت‏وگو هست كه آيا صحابيان به تفسير به رأى مبتلا نشده‏اند و آيا احاديث نبوىِ مذمّت تفسير به رأى، شامل حال آنان نشده است؟ البته اين بحث با مسئله كلامى مربوط به عدالت صحابه نيز ارتباط نزديكى دارد.
همچنين در باب فهم و تفسير متشابهات و بطون آيات، مسئله تفسير به رأى اهميت ويژه‏اى دارد.
2) اصول فقه: مسئله تفسير به رأى با بحث اجتهاد و مصادر فقهى و تشريعى مرتبط است و دانشمندان در علم اصول فقه به مناسبت بحث از ميزان اعتبار اجتهاد و رأى و قياس و استحسان در مسير استنباط احكام شرعى از مسئله تفسير به رأى نيز بحث مى‏كنند.
اصوليون اهل سنت معمولاً در مقام بحث از مصادر خاص خود در استنباط احكام، سعى در توجيه ادله نهى از تفسير به رأى داشته و اصوليان و دانشمندان شيعه از همين زاويه بر آنان خرده گرفته‏اند (عسكرى، 1416، ص281ـ282).
همچنين در بحث از شرايط اجتهاد و مجتهدان، آن‏گاه كه از شرط عدالت و داشتن ملكه قدسى سخن گفته مى‏شود، وجهى از وجوه تفسير به رأى مطرح مى‏شود كه به تأثر از گرايش‏هاى شخصى در فهم قرآن و دين مربوط است؛ علاوه بر اين، مبحث اصولى حجيت ظواهر كتاب اللّه‏ نيز با مسئله تفسير به رأى مرتبط است و معمولاً اخباريين مخالفان حجيت ظواهر قرآن شمرده مى‏شوند كه مستند آنان نيز بعضاً همين روايات نهى از تفسير به رأى بوده است (خراسانى، 1409، ص281ـ282).
3) كلام جديد: در كلام جديد، آنجا كه بر اساس مبانى فلسفى در فهم متون و قواعد آن (هرمنوتيك) و مكانيسم معرفت دينى به مثابه يكى از معرفت‏هاى بشرى، از نقش اساسى پيش‏دانش‏ها و انتظارات در فهم متن كتاب الهى و شناخت معارف دين سخن گفته مى‏شود، مسئله تفسير به رأى و مذموم بودن آن نيز اهميت مى‏يابد.

2. مسئله تفسير به رأى در متون دينى

مبدأ و خاستگاه بحث از تفسير به رأى به عنوان روش ناپسند در تفسير قرآن كريم، روايات چندى است كه اشاره به نمونه‏هايى از آنها از منابع شيعه و سنّى ضرورى است. البته با وجود رواياتى كه از مصادر اصيل، يعنى كلام پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام نقل شده است، ذكر اخبار منقول از خودِ صحابه و تابعين و سيره ايشان در اين مقام، ضرورى به نظر نمى‏رسد.

1. 2. منابع شيعى

ـ شيخ صدوق به سند خود از امام رضا عليه‏السلام به نقل از پدرانشان از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كند كه ايشان از خداوند نقل نموده‏اند كه:«آن كه به رأى خود كلام مرا تفسير كند به من ايمان نياورده است و آن كه مرا به خلقم تشبيه كند مرا نشناخته است و آن كس كه قياس را در دينم به كار گيرد، بر دين من نيست»(3) (صدوق، توحيد، باب 1، ص37). اين روايت به لحاظ سندى مشتمل بر رواتى است كه همگى توثيق شده‏اند.
ـ شيخ صدوق به سند خود از سعيد بن مسيّب به نقل از عبدالرحمان بن سمرة آورده است كه او از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل نموده است: «خداوند جدال كنندگان در دين الهى را بر زبان هفتاد پيامبر لعنت نموده و هر كس در آيات الهى جدال كند كفر ورزيده و هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند به خداوند دروغ بسته است و هر كه بدون علم و آگاهى براى مردم فتوا صادر نمايد فرشتگان آسمان‏ها و زمين او را لعنت فرستند»(4) (صدوق، 1405، ج1، ص254ـ257).
ـ شيخ صدوق به سند خود از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كند: «بر امت خود پس از خودم از سه چيز نگرانم، يكى آنكه قرآن را به صورت ناروا تأويل كنند»(5) (خصال، ج1، ص78).
ـ مرحوم مجلسى از شهيد ثانى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين‏گونه نقل مى‏كند: «بيشترين نگرانى و ترس من نسبت به آينده امّتم اين است كه كسى به قرآن دست يازد و آن را بيجا معنا كند»(6) (مجلسى، ج92، ص112).
ـ شيخ صدوق به سند خود از امام على عليه‏السلام در پاسخ زنديقى كه مدّعى وجود تناقض در قرآن بود نقل مى‏كند: «بپرهيز از اينكه قرآن را به رأى خود تفسير كنى پيش از آنكه از عالمان بياموزى؛ چرا كه چه بسا آياتى در ظاهر به كلام بشرى شباهت داشته باشد، حال آنكه كلام خداست و معنا و مقصود آن با كلام بشر شباهت ندارد... پس كلام الهى را با كلام بشرى شبيه مدان كه هلاك و گمراه خواهى شد»(7) (توحيد، باب 36، ص264).
ـ شيخ صدوق به سند خود از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند كه ايشان از پدرانشان چنين نقل فرموده‏اند كه اهل بصره طى نامه‏اى به امام حسين عليه‏السلام معناى «صمد» را خواستند و ايشان چنين نوشتند: «در بحث در قرآن فرو نرويد و در آن جدال مكنيد و بدون علم و آگاهى درباره آن سخن مگوييد؛ چرا كه من از جدّم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيده‏ام كه مى‏فرمود: هر كس بدون علم و آگاهى در قرآن سخن گويد پس در آتش منزل گزيند»(8) (همان، ص90، حرّ عاملى، 1412، ج27، ص184).
ـ شيخ كلينى به سند خود نقل مى‏كند كه قتادة بن دعامة به محضر امام باقر عليه‏السلام وارد شد. حضرت فرمود: اى قتاده، آيا تو فقيه مردم بصره‏اى؟ گفت: اين گونه گمان مى‏برند! امام فرمود: به من چنين خبر رسيده كه تو قرآن را تفسير مى‏كنى. گفت: بله. حضرت فرمود: اگر قرآن را با علم و آگاهى تفسير مى‏كنى كه خود دانى و من از تو خواهم پرسيد؛ آنگاه فرمود: «واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير كرده‏اى كه خود و ديگران را هلاك نموده‏اى و اگر آن را از حرف مردم گرفته‏اى، باز هم خود و ديگران را هلاك ساخته‏اى!، واى بر تو اى قتاده، قرآن را تنها كسى مى‏شناسد كه مخاطب واقعى آن بوده است»(9) (كلينى، 1363، ج8، ص311).
ـ مرحوم مجلسى به نقل از تفسير عيّاشى از هشام بن سالم از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند: «كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند و نتيجه درستى نيز به دست آورد مأجور نيست و اگر به نتيجه خطا برسد، گناه آن را بر دوش مى‏گيرد»(10) (مجلسى، ج92، ص110).
ـ مرحوم مجلسى به نقل از تفسير عياشى از عمار بن موسى از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند: «كسى كه آيه‏اى از كتاب خدا را به رأى خود تفسير كند كفر ورزيده است»(11) (همان، ص111).
ـ شيخ صدوق به سند خود از أبى صلت هروى نقل مى‏كند كه امام رضا عليه‏السلام به علىّ بن محمد بن الجهم فرمود: «تقواى الهى پيشه كن و كتاب خداوند را به رأى خود تأويل مكن؛ چرا كه خداوند مى‏فرمايد: تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم كسى نمى‏داند»(12) (عيون اخبار الرضا عليه‏السلام ، ج1، ص192).

2. 2. منابع سنّى

ـ ابن جرير طبرى به سند خود از ابن عباس از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كند: «كسى كه به رأى خود يا به آنچه علم و آگاهى ندارد در قرآن سخن گويد در آتش منزل گزيند»(13) (طبرى، ج1، ص27).
ـ احمد حنبل از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كند: «كسى كه بدون علم در قرآن سخن گويد پس جايگاه خود را در آتش قرار دهد»(14) (احمد حنبل، ج1، ص233 و 269).
ـ احمد حنبل از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كند: «كسى كه بدون علم درباره قرآن دروغ بگويد، پس جايگاه خود را در آتش قرار دهد»(15) (همان، ص323 و 327).
ـ علاء الدين متقى هندى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كند: «كسى كه در حال وضوء، قرآن را به رأى خود تفسير كند، وضويش را اعاده كند»(16) (متقى هندى، 1409، ج1، ص621).
ـ ابو عيسى ترمذى و ابو داود سجستانى به نقل از جندب بن عبداللّه‏ از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورده‏اند: «كسى كه در كتاب خداوند به رأى خود سخنى بگويد و به نتيجه درستى هم برسد، خطاكار است»(17) (ترمذى، ج5، ص200).

3. 2. برخى آيات قرآنى درباره مسئله تفسير به رأى

با صرف نظر از اين روايات كه خاستگاه اصلى بحث در مسئله تفسير به رأى بوده است، در پرتو آنها مى‏توان برخى از آيات قرآنى را نيز در شمار متون مربوط به نكوهش تفسير به رأى شمرد؛ از جمله: «بگو كه پروردگارم زشتى‏ها را تحريم كرد... و نيز سخن گفتن درباره خداوند را بدون آگاهى»(18) (اعراف / 33).
«از آنچه بدان علم و آگاهى ندارى پيروى مكن كه گوش و چشم و دل همگى مسئولند»(19) (اسراء/ 36).
«و چه كسى ستمكارتر است از آنكه بر خدا دروغ ببندد؟!»(20) (صف / 7).
«و چون كسانى را ديدى كه در بحث و جدال پيرامون آيات ما فرو رفته‏اند از ايشان روى گردان تا آنكه به سخنى ديگر بپردازند»(21) (انعام / 68).
در حديثى از امام باقر عليه‏السلام وارد شده كه مراد از «يخوضون فى آياتنا» كلام درباره خدا و جدال در قرآن است و شامل افسانه‏سازان و داستان‏سرايان هم مى‏شود (مجلسى، ج92، ص111).
بنابر آنچه گذشت، دريافتيم كه نهى از تفسير به رأى و عناوين مربوط به آن در روايات منقول از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام بارها وارد شده است و برخى آيات قرآنى را نيز مى‏توان در شمار آنها دانست.
عناوين مورد نكوهش در متون مزبور را در يك جمع‏بندى كلى مى‏توان چنين گزارش نمود: تفسير كلام الهى بر اساس رأى شخصى؛ قول بدون علم درباره آيات الهى؛ سخن گفتن درباره آيات الهى بر اساس رأى شخصى؛ تفسير قرآن بر اساس رأى شخصى بدون تحصيل درك و آگاهى از طريق علما؛ تفسير قرآن از پيش خود و يا با اتكا به حرف مردم؛ تأويل كتاب الهى بر اساس رأى شخصى؛ تأويل بيجاى قرآن؛ مجادله و خوض بى‏حاصل در معانى آيات؛ دروغ بستن به خداوند؛ نسبت دادن سخن به خداوند، بدون علم؛ پيروى و تكيه به سخن جاهلانه و غيرعلمى.

3. وجوه تفسير به رأى

پيش از ارزيابى نهايى اين مسئله، مناسب است آراى تعدادى از عالمان اسلامى را از گذشته تا حال در تعريف و شرح مسئله تفسير به رأى مرور و بررسى كنيم تا به ابعاد مورد توجه آنان از اين مسئله واقف شويم.

1. 3. بررسى آراى عالمان اسلامى در شرح مفهوم تفسير به رأى

سيوطى از ماوردى نقل مى‏كند كه برخى از متورّعه بر اساس ظاهر احاديث مربوط به تفسير به رأى، هر گونه اجتهاد در فهم معانى قرآن را، هر چند با شواهدى همراه باشد و نصّ صريحى معارض با آن نباشد، ممنوع شمرده‏اند (سيوطى، 1973، ج2، ص179ـ180).
شيخ طوسى نيز ظاهر اوليه روايات مزبور را همان مى‏داند كه تفسير قرآن جز بر اساس نقل صحيحى از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه عليهم‏السلام روا نيست، كه بر اساس همين معناى ظاهرى، جماعتى از تابعين و فقهاى مدينه، مانند سعيد بن مسيّب، عبيدة السلمانى، نافع، محمد بن القاسم و سالم بن عبداللّه‏ از سخن گفتن درباره قرآن بر اساس رأى و نظر خود كراهت داشتند (شيخ طوسى، ج1، ص4).
بنابر اين نظريه، تفسير به رأى در مقابل تفسير نقلى و بالمأثور قرار دارد و مطلق تفسير اجتهادى را شامل مى‏شود.
غالب عالمان اسلامى اين نظريه را رد كرده‏اند. آنان با توجه به شواهدى از قرآن و حديث، ضرورت تأويل روايات تفسير به رأى را خاطر نشان ساخته‏اند.
سيوطى از ماوردى نقل مى‏كند كه سخن مزبور با ضرورتِ دينىِ نظر در قرآن و استنباط احكام آن منافات دارد؛ چرا كه خداوند مى‏فرمايد:
«اگر آن را به پيامبر و زمامدارانشان (اولواالامر) ارجاع دهند، اهل استنباط آن را درك خواهند كرد»(22) (نساء / 83)؛ و در حديث نبوى از ابن عباس نقل شده است كه «القرآن ذلولٌ ذو وجوه فاحملوه على أحسن وجوهه» كه «ذلول» بودن قرآن يا به معناى آن است كه بر لسان حافظان سهل و رام است، يا بدان معناست كه معانى روشنى دارد و فهم مجتهدان و كاوشگران از آن ناتوان نيست؛ و منظور از «ذو وجوه» بودن قرآن نيز يا تأويلات مختلف الفاظ آن است و يا اشتمال قرآن بر وجوهى مثل امر و نهى و ترغيب و ترهيب و تحريم. تعبير «فاحملوه على أحسن وجوهه» نيز، يا بدان معناست كه قرآن را بر نيكوترين معنا حمل كنيد و يا بدان معناست كه بهترين وجوه موجود در قرآن را درنظر داشته باشيد؛ مثلاً به جاى رخصت‏ها، به آيات مربوط به عزايم و الزاميات و به جاى آيات مربوط به انتقام، به آيات عفو توجه كنيد، كه به هر صورت دلالت حديث بر جواز استنباط و اجتهاد در كتاب الهى روشن است. ابن اثير نيز در ذيل روايات مربوط آورده است كه اگر مراد از روايات نهى، اكتفا به نقل و سماع و ترك استنباط باشد، درست نيست؛ چرا كه صحابه قرآن خوانده‏اند و در تفسير آن نيز وجوه مختلفى آورده‏اند و همه اقوال آنان ناشى از سماع از پيامبر نبوده است؛ علاوه بر اين، پيامبر براى ابن عباس دعا مى‏كند كه «خدايا او را عالم در دين بگردان و تأويل را به او بياموز»(23)؛ حال اگر تأويل نيز مثل تنزيل منوط به سماع باشد، فايده تخصيص ابن عباس بدان چيست؟! (ابن اثير، 1403، ج2، ص4).
به نظر مى‏رسد هر چند مدعاى فوق، يعنى جواز اجتهاد و استنباط احكام از قرآن، اجمالاً سخن متينى است، برخى وجوهِ اقامه شده در اثبات آن مخدوش و مبتنى بر مقدمات خاصى است كه جاى تأمل دارد:
اولاً، دلالت آيه مزبور (نساء / 83) بر جواز استنباط احكام از قرآن، مخدوش است؛ چرا كه در اين آيه سخن از رجوع به پيامبر و اولواالامر در شايعات و خبرهاى اجتماعى و سياسى و امنيّتى براى جلوگيرى از تزلزل روحى و شايعه‏پراكنى و سوء استفاده دشمن است و بر فرض كه «اولى الامر» معنايى عام داشته باشد و تمام حاكمان و فرماندهان جامعه را شامل باشد، يا كسانى مدنظرند كه خبر و شايعه را مى‏توانند ريشه‏يابى و استخراج كنند (آن چنان كه از زجّاج نقل شده است)، يا كسانى كه اهل جست و جو و تحقيق‏اند (آن‏چنانكه از ابن عباس و أبى العالية نقل شده است) و يا كسانى كه با سؤال از پيامبر، به علمِ لازم دست يافته‏اند (آن چنان كه عكرمه گفته است) (طبرسى، 1411، ج3، ص126).
ثانياً، بيان ابن اثير نيز مبتنى بر عدالت و بلكه عصمت صحابه و حجّيت كردار ايشان است و بدون اين مبنا ممكن است گفته شود كه نهى از تفسير به رأى، دامن خود صحابه را نيز در استنباطات شخصى از قرآن مى‏گيرد.
ثالثاً، دعاى پيامبر براى ابن عباس، به فرض صحت، منافات با آن ندارد كه ابن عباس در پرتو احاديث نبوى و تعليمات حضرت على عليه‏السلام فقيه و عالم به تأويل شود؛ چنانكه خود او تصريح نموده است كه علم تفسير را از امام على عليه‏السلام اخذ كرده است (مجلسى، ج89، ص105 ـ 106، سيدبن طاووس، ص280ـ286 و زركشى، 1410، ج2، ص157). با وجود اين بايد گفت كه ادله كافى بر جواز و بلكه ضرورت تدبر و تعمّق در قرآن وجود دارد، هر چند مراتب فهم آن، با توجه به شرايط و زمينه‏هاى علمى و معنوى افراد، متفاوت است و احاديث مربوط به نهى از تفسير به رأى نيز با تأمل و دقت، مفاد خاصى را افاده مى‏كند كه تفصيل آن در مباحث آينده خواهد آمد.
شايان ذكر است كه قول مزبور در ميان شيعيان نيز در معناى تفسير به رأى مطرح شده و به عنوان عدم حجيت ظهورات قرآنى و ضرورت مراجعه به نصّ معصومان عليهم‏السلام نقل شده است كه اين قول نيز ملحق به قول اول در شرح مفهوم تفسير به رأى خواهد بود (طباطبايى، ج3، ص78).
در اين ميان مى‏توان به بيان گوياى شيخ طوسى اشاره نمود كه آورده است: «ظاهر اوليه اين احاديث با آيات و روايات ديگرى ناسازگار است و بايد توجيه و تفسير شود. چون در قرآن بر عربى بودن (زخرف / 3)، مبين بودن (شعراء / 195)، به لسان قوم بودن (ابراهيم / 4) و تبيان كلّ شى‏ء بودن قرآن (نحل / 89) تصريح شده و كسانى كه تدبر و تفكر در آيات نمى‏كنند مورد مذمّت قرار گرفته‏اند (محمد / 24).
در حديث ثقلين نيز كتاب الهى در كنار عترت، يادگار پيامبر شمرده شده و حجّيت آن ثابت گرديده است و، در احاديث ديگر، قرآن مرجع ارزيابى روايات دانسته شده است كه اين بيانات با نامفهوم بودن و تفسيرناپذير بودن قرآن سازگار نيست» (شيخ طوسى، ج1، ص4).
سيوطى از ابن الانبارى نقل مى‏كند كه به نظر برخى از اهل علم، مراد از «رأى» در احاديث مزبور هواى نفس و غرض شخصى است. پس كسى كه در قرآن موافق هواى نفس و ميل خويش سخنى بگويد، بدون آنكه از ائمه سلف بگيرد، هر چند نتيجه درستى به دست آورد، خطاكار است؛ چون بر قرآن حكمى كرده كه اصل و اساس آن را نمى‏شناسد و بر مذاهب اهل اثر و نقل واقف نيست (سيوطى، 1973، ج2، ص78).
ابو حيان اندلسى مى‏گويد: معناى نكوهش و خطا دانستن تفسير به رأى آن است كه شخص بدون نظر در اقوال علما و ملاحظه قوانين علمى، مثل نحو و اصول، نسبت به تفسير آيه‏اى اظهار رأى كند؛ اما اگر كسى بر حسب قواعد لغت و نحو و ... معناى آيات را بگويد و اين معانى مبتنى بر اجتهاد و علم و نظر باشد، قايل به رأى خود نخواهد بود (اندلسى، ج1، ص13).
سيوطى از ابن الانبارى نقل مى‏كند كه يكى از معانى محتمل در احاديث مزبور آن است كه كسى در آيات مشكل قرآن چيزى بگويد كه از مذهب صحابه و تابعين چيزى راجع بدان نمى‏داند و معناى صحيح‏تر احاديث مزبور آن است كه كسى در قرآن سخنى بگويد كه مى‏داند حق چيز ديگرى است (سيوطى، همان).
به نظر مى‏رسد اين معنا، تفسير به رأى را در خصوص جدال و مراء به آيات قرآن مى‏داند. طبرى احاديث مزبور را در خصوص آيات الاحكام مى‏شمارد كه راه فهم صحيح آن در گرو نصّ نبوى يا راهى است كه نبى معرفى كرده باشد (طبرى، ج1، ص25، 26، 27، 58 و 59).
سيوطى از ابو الليث چنين نقل مى‏كند كه نهى از تفسير به رأى به آيات متشابه قرآن مربوط است (ر.ك: آل عمران / 7) نه غير آنها؛ چنانكه قرآن فرمود: «پس آنان كه در دلهايشان كژى است از متشابهات آن پيروى مى‏كنند»(24)؛ چرا كه قرآن به عنوان حجّتى بر خلق نازل شده و اگر تفسير لازم نباشد حجت الهى بالغ و رسا نخواهد بود؛ بنابراين اگر كسى لغات عرب را بشناسد و اسباب نزول را بداند، مى‏تواند تفسير كند، وگرنه جز بدان مقدار كه شنيده است نمى‏تواند از پيش خود تفسير كند و شنيده‏هايش را نيز به صورت حكايت و نقل قول بايد بيان كند؛ پس، نهى از تفسير به رأى، ناظر به كسى است كه مراد قرآن را تعيين كند بدون آنكه عالم به تفسير باشد و چيزى شنيده باشد (سيوطى، همان).
بغدادى مى‏نويسد: «علما گفته‏اند كه نهى از كلام به رأى در قرآن درباره كسى است كه قرآن را طبق مراد و ميل خود تأويل كند كه دو صورت دارد: يا عمدى و با علم به خلاف مقصود است و يا از روى جهل است. صورت دوم بدين گونه است كه شخص بدون در نظر گرفتن محتملات گوناگونى كه ممكن است آيه‏اى داشته باشد، به تفسير بپردازد. اين دو قسم داخل در نهى مذكور است و مذموم خواهد بود. اما تأويل به معناى صرف آيه، از روى استنباط به معنايى كه سزوار آن است و با قبل و بعد آن سازگار است و با كتاب و سنت مخالف نيست، براى اهل علم جايز است؛ چنانكه صحابه هم انجام مى‏دادند» (بغدادى، 1374ق، ج1، ص5).
ابن اثير معناى تفسير به رأى در احاديث را در دو معناى زير محتمل مى‏شمارد:
الف) شخص رأى و نظرى داشته باشد و هواى نفس او هم بدان مايل باشد و قرآن را موافق آن تأويل كند تا غرض خود را توجيه كند؛ به گونه‏اى كه اگر قبلاً آن رأى و خواسته را نداشت، آن معنا از قرآن به ذهنش نمى‏رسيد.
اين وجه، گاه با علم و آگاهى است (مثل احتجاج به قرآن براى تصحيح بدعت و به قصد گمراه كردن خصم از حق)، گاه با جهل است (مثل آنكه آيه‏اى داراى احتمالاتى باشد و ترجيح يكى از احتمالات در اثر رأى و غرض شخصى او صورت گيرد) و گاه مقصود صحيحى دارد و در جست‏وجوى دليل قرآنى است و براى مقصود صحيح خود آيه‏اى را بر خلاف مراد واقعى آن توجيه مى‏كند؛ با آنكه مى‏داند مراد آيه، آن نيست. مثل تفسير آيه «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ‏و طَغَى» (طه / 24) به ضرورت مجاهدت با قلب قسىّ، به عنوان فرعون نفسانى، كه اين نيز ممنوع است. استفاده از اين روش در ميان باطنيه شايع است.
ب) پرداختن شتاب‏زده به تفسير قرآن بر اساس ظاهر عربى آن بدون جست‏وجو در نقل و اخبار سماعى در مورد غرايب قرآن و الفاظ مبهم و اختصارات و تقديرات و تقديم و تأخير. ضرورت نقل و سماع در ظاهر تفسير اولاً، براى پرهيز از مواضع غلط و ثانياً، براى توسعه فهم و برداشت است؛ مثلاً در آيه «وَ ءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَـلَمُواْ بِهَا» (اسراء / 59) تفسير به رأى و نظر ظاهرى باعث مى‏شود كه خودِ ناقه «مبصره» تصوّر شود؛ حال آنكه معناى آيه اين است كه آيه و نشانه مبصره و واضحى به قوم ثمود داديم (ابن اثير، 1403، ج2، ص3).
سيوطى از ابن النقيب محمد بن سليمان البلخى در مقدمه تفسيرش نقل مى‏كند كه اقوال مربوط به حديث نهى از تفسير به رأى، پنج قول است:
1) تفسير بدون حصول علومى كه تفسير با آنها مجاز مى‏شود؛
2) تفسير آيات متشابهى كه جز خدا كسى آن را نمى‏داند؛
3) تفسيرى كه براى اثبات مذهب فاسدى به كار رود، يعنى مذهب اصل باشد و تفسير تابع آن شود؛
4) تفسير مراد الهى به نحو قطعى و بدون دليل؛
5) تفسير با استحسان و هواى نفس (سيوطى، 1973، ج2، ص183).
علامه طباطبايى درباره احاديث تفسير به رأى آورده است: «اضافه «رأيِهِ»، مفيد اختصاص و انفراد و استقلال است؛ يعنى مفسّر اسباب عادى در فهم كلام عربى را، در تفسير قرآن، مقياس قرار دهد. در كلام عادى مردم، هر قطعه‏اى قابل اخذ است، چنانكه در شهادت و گواهى و اقرار و ... اخذ مى‏شود. اما بيان قرآنى مجموعه متصلى است كه بخشى مفسّر بخش ديگر است؛ لذا بدون مراجعه به تمام آياتِ مناسب با مضمون يك آيه و تدبّر در آنها، نمى‏توان يك آيه را با اعمال قواعد عرفى زبان عربى درك كرد؛ بنابراين تفسير به رأى كه نهى شده ناظر به طريق كشف است، نه مكشوف. مؤيد اين معنا، آن است كه در زمان پيامبر آيات و سور به صورت غير منظم در دست مردم بود و تفسير هر قطعه‏اى از آن در معرض انحراف بود.
بنابراين، نهى از تفسير به رأى، نهى از استقلال در تفسير است كه نتيجه آن هم اين است كه بايد از خود قرآن براى فهم آن مدد گرفت؛ چون در تبيين هر شيئى، قرآن مراجع است و، در اين ميان، سنّت نيز بايد با ارجاع به قرآن ارزيابى شود؛ لذا تنها منبع خود قرآن خواهد بود» (طباطبايى، ج3، ص77ـ79).
در واقع، بيان علامه درباره معناى تفسير به رأى، متكى به مبناى تفسيرى ايشان است كه در جاى خود آن را تبيين كرده است. ايشان اشاره دارد كه به جز مواردى مثل تفاصيل احكام و قصص و معاد، كه شناخت آن جز با رجوع به بيان نبوى ممكن نيست، فهم درستِ مفادِ كلام الهى تنها از رهگذر تدبّر در قرآن و شواهد موجود در آن و ملاحظه شأن و مقام متكلّم آن ميسّر است و تكيه بر قواعد عرفى در فهم تعابير و كلمات، يا تكيه بر فرضيات علمى و فلسفى در فهم و تفسير قرآن صحيح نيست؛ چنانكه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام نيز براى فهم آيات از تدبّر در قرآن بهره مى‏گرفتند، نه از ادله و حجت‏هاى نظرى و عقلى و فرضيات علمى.
بنابراين، «تكلم در قرآن به رأى خود» يا «سخن در قرآن بدون علم» يا «ضرب القرآن بعضه ببعض» كه به عنوان روش نكوهيده تفسير، در روايات آمده، همگى ناظر به يك معناست كه آن هم تفسير قرآن به كمك غير قرآن است.
بر اين اساس، در تفسير قرآن بايد از خود قرآن مدد گرفت كه اين روش با انس در آثار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام و كسب آمادگى و ذوق لازم براى تفسير قرآن از روايات، ممكن مى‏شود (طباطبايى، ج1، ص9ـ10).
اكنون، پس از نقل و بررسى آراى تنى چند از عالمان اسلامى كه هر يك از زاويه‏اى در باب مفهوم تفسير به رأى سخن گفته‏اند، به جمع‏بندى اين آرا مى‏پردازيم. به نظر مى‏رسد تعاريف و بيانات عالمان اسلامى در اين باب به لحاظ‏هاى چهارگانه زير قابل دقت است:
الف) تعريف به لحاظ مصدر تفسير: در مفهوم تفسير به رأى، اتكا به رأى شخصى يا قواعد عرفى يا احاديث منقوله يا شواهد خود قرآن در نظر گرفته مى‏شود. در اكثر تعاريف، تفسير به رأى، اتكا به رأى شخصى بدون ابتنا بر مصادر محكم و معتبر تعريف شده است؛ گو اينكه اين مصادر مورد اختلاف قرار گرفته است. اين معنا شامل اظهار نظرهاى حدسى و بى‏پايه اشخاص يا منابع ظنى، همچون نظريات و فرضيه‏هاى غيرقطعى علوم يا روايات غيرمعتبر مى‏شود. برخى نيز تفسير به رأى را تفسير قرآن بدون استفاده از حديث دانسته‏اند كه طبعاً هر گونه تدبّر و اجتهاد در قرآن از راه قواعد عرفى و شواهد قرآنى بدون نظر به احاديث را شامل مى‏شود. و نهايتاً، برخى تنها مصدر معتبر و مورد اطمينان را شواهد خود قرآن شمرده‏اند.
ب) تعريف به لحاظ غايت تفسير: برخى تفسير به رأى را تفسير به قصد اثبات رأى و مسلك شخصى و تحميل آن بر قرآن شمرده‏اند، اعم از آنكه آن مسلك و رأى فى‏نفسه صحيح باشد يا باطل. برخى نيز تفسير به رأى را تفسير به قصد جدال و نزاع با خصم، با علم به اينكه مقصود قرآن چيز ديگرى است، شمرده‏اند.
ج) تعريف به لحاظ موضوع تفسير: تفسير به رأى گاه به نحو مطلق، گاه در خصوص آيات متشابه يا مشكل قرآن، و گاه در خصوص آيات الاحكام مطرح شده است. كسانى كه تفسير به رأى را در بخشى از آيات مطرح كرده‏اند، گويا تفسير به رأى را در ساير آيات مذموم نمى‏دانند و يا آنكه اصولاً تفسير را رفع ابهام از عبارات مشكل دانسته‏اند كه طبعاً در غير آنها تفسير صادق نخواهد بود.
د) تعريف به لحاظ نحوه بيان تفسير.

4. ارزيابى نهايى در شناخت تفسير به رأى

در يك نگاه كلّى مى‏بينيم كه مفهوم تفسير به رأى در ميان عالمان اسلامى، گاه با تنگ‏نظرى و سطحى‏نگرى همراه شده و از منع مطلق تفسير اجتهادى و تدبّرآميز و قول به ضرورت اعتماد بر نقل در تفسير سردرآورده و گاه با مبانى خاصى در روش تفسير قرآن آميخته شده و تفسير به رأى صرفاً جدال و محاجّه غرض‏آلود با آيات قرآن، با علم به خلاف مقصود بودن آن، شمرده شده و از روش‏ها و مصادر نارواى تفسيرى غفلت شده است.
در اين ميان، به نظر مى‏رسد روش صحيح در فهم رواياتِ تفسير به رأى، آن است كه اوّلاً، با تعمّق و تدبّر لازم و به دور از سطحى‏نگرى و ثانياً، بدون گرايش‏هاى شخصى در تفسير، به فهم اين روايات بپردازيم. بدين ترتيب كه با نگرشى جامع و عميق و با بهره بردن از مفاد خود روايات و قراين پيرامون آنها، اعم از مفاد ساير روايات و آيات و قراين لغوى و تاريخى، وارد بحث شويم. ملاحظه قراين و شواهد لغوى و تاريخى، روشى عقلايى براى فهم حديث محسوب مى‏شود و ملاحظه مجموعه آيات و روايات نيز براى كنترل و ارزيابى و كشف ميزان سازگارى فهم ما از روايات تفسير به رأى با روح حاكم بر بيانات دينى است. با اين مقدمه، ابتدا به بررسى مفهومى دو واژه «تفسير» و «رأى» پرداخته سپس وارد بحث از مفاد تفسير به رأى مى‏شويم.
الف) مفهوم «تفسير»: لغت شناسان عرب، تفسير را روشن نمودن و تبيين، معنا كرده‏اند.
ابن فارس مى‏گويد: «فسر» بر واضح و روشن ساختن چيزى دلالت دارد (ابن فارس، 1411، ج4، ص504).
فيروزآبادى آورده است كه «فسر» روشن ساختن و كنار زدن پوشش چيزى است و به معناى ظاهر ساختن معنا از لفظ مشكل آمده است (فيروزآبادى، 1407، ص587).
سيوطى نيز مى‏نويسد: تفسير از ماده «فسر» به معناى بيان و كشف است كه گفته مى‏شود مقلوب ماده «سفر» است (سيوطى، 1973، ج2، ص173).
راغب اصفهانى نيز مى‏گويد: «فسر» ظاهر ساختن معناى معقول و درك شدنى است (راغب اصفهانى، 1404، ص394).
واژه تفسير در تاريخ فرهنگ اسلامى تطوّر خاصّى داشته است. ابتدا در فرهنگ آيات قرآن، اين واژه چندان كاربرد رايجى نداشته است؛ به گونه‏اى كه در قرآن تنها در يك مورد اين واژه را مى‏بينيم كه آن هم ظاهراً به معناى تبيين و رفع اشكال و انتقادى است كه كافران بر پيامبر وارد مى‏كردند: «و كافران براى تو هيچ مَثلى در مقام اشكال و انتقاد نمى‏آورند، مگر آنكه در مقابل، ما حق را برايت مى‏آوريم و بيان بهتر و پاسخى روشنگر عرضه مى‏داريم»(25) (فرقان / 33).
بنابراين در قرآن، اين واژه در خصوص «تفسير قرآن» به كار نرفته و صرفاً از همان معناى لغوى مايه گرفته است. اما در عرف احاديث و بيانات دانشمندان اسلامى، از اين واژه، تبيين و شرح مفاد آيات قرآن اراده شده است؛ اعم از شرح ظاهرى و شرح باطنى و عميق و تطبيق كليات بر مصاديق؛ به عبارت ديگر، تفسير در معناى عامى به كار رفته است كه شامل تأويل در اصطلاح رايج نيز مى‏شود.
در برخى روايات، كه در بخش نخست بدانها اشاره شد، تفسير در معناى تأويل، در مقابل «تنزيل» آمده است (شيخ صدوق، توحيد، باب 36، ص255). در برخى ديگر از روايات، ظاهراً تفسير در خصوص معناى عميق و غيرظاهرى آيات به كار رفته است (مجلسى، ج89، ص91). و بعضاً تفسير اعم از شرح معانى ظاهرى و معانى عميق و باطنى به شمار آمده است (همان، ج92، ص98).
از مجموع رواياتى كه ملاحظه شد به دست مى‏آيد كه در فرهنگ احاديث مى‏توان تفسير را همان شرح و تبيين مفاد آيات، اعم از مفاد ظاهرى يا مفاد باطنى و عميق و گسترده آنها شمرد؛ هر چند به مقتضاى همين عموميت معنا، در برخى روايات، صرفاً معناى شرح مفاد باطنى و تأويلى آيات اراده شده است.
از اخبار برخى صحابه مانند ابن عباس نيز برمى‏آيد كه تفسير را در معنايى اعم از شرح معناى ظاهرى و غيرظاهرى به كار مى‏برده است (سيوطى، 1973، ج2، ص182).
بسيارى از عالمان اسلامى نيز موافق همين اصطلاح، مشى نموده‏اند؛ چنانكه سيوطى از ابو عبيد همين گونه در نظر گرفته است؛ همچنين تعاريف برخى بزرگان علوم قرآنى نيز ناظر به همين روش است (زركشى، 1410، ج1، ص12 و سيوطى، همان، ص174). با اين وصف برخى عالمان اسلامى، تفسير را صرفاً، سخن در اسباب نزول آيات و شأن نزول آنها و قصه‏هاى مربوط بدانها شمرده‏اند (بغوى، ج1، ص34 و مجلسى، ج1، ص34)؛ چنانكه در ضمن آراى گوناگونى كه در باب فرق ميان تفسير و تأويل مطرح شده رويكرد اخير مشاهده مى‏شود (سيوطى، همان، ص173ـ174)؛ لكن اين آرا ظاهراً به بحث ما مربوط نيست؛ چرا كه سخن ما در مفهوم تفسير در فرهنگ احاديثى است كه درباره تفسير به رأى آمده و على الظاهر اعم از وجوه گوناگون آن در بيان علماست كه همان شرح و بيان مفاد آيات الهى است.
ب) مفهوم «رأى»: ماده «رأى» را اهل لغت به معناى ديدن، اعم از ديدن ظاهرى و با چشم يا ديدن غير ظاهرى و درك كردن و آگاهى يافتن دانسته‏اند كه گاه بلاواسطه متعدّى مى‏آيد و يك مفعول مى‏گيرد كه مفيد معناى رؤيت و ديدن ظاهرى است و گاه دو مفعول مى‏گيرد و مفيد معناى علم و دانستن است و گاه با حرف جرّ «إلى» مى‏آيد كه به معناى نظر انداختن و نگاه كردن به قصد عبرت آمده است (ابن منظور و راغب اصفهانى). واژه «رأى» را نيز به معناى نظريه و انديشه انسان درباره موضوعى شمرده‏اند و جمع آن «آرا» است (طبرسى، 1411، ج5، ص233).
قرآن كريم نيز، هماهنگ با همين مفاد لغوى، ماده «رأى» را در صيغه‏هاى فعلى و اسمى مختلف و به خصوص واژه «رأى» را در دو مورد آورده است: «يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَيْنِ...» (آل عمران / 13) و «... وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِي الرَّأْىِ...» (هود / 27) كه ظاهرا در آيه اول مفهوم ديدن و مشاهده حسى و در آيه دوم مفهوم انديشه و فكر اراده شده است و مراد از معناى آيه اخير آن است كه مردم به حضرت نوح عليه‏السلام گفتند كه فقط اشخاص پست به تو گرويده‏اند، آن هم در نگاه و نظر سطحى و بدون تدبر و تفكر (طبرسى، همان، ذيل آيه و زمخشرى، ج2، ذيل آيه).
بنابراين در كاربرد قرآنى، مانند مفاد لغوى، واژه رأى معناى عامى دارد و جنبه مثبت يا منفى در آن لحاظ نشده است.
اما در كاربرد روايى، علاوه بر مفاد لغوى، در موارد خاصى، مفاد ويژه‏اى نيز در آن ملحوظ است؛ از جمله در احاديثى كه درباره تفسير به رأى آمده، ضمن آنكه مراد از رأى همان انديشه و نظر عقلى يا نگاه و نظر حسى در ظاهر آيات است، جنبه منفى نيز يافته كه اين جنبه به لحاظ شخصى و سطحى بودن رأى و اتكا نداشتن به منبعى معتبر و سطحى‏نگرى در آن است؛ چنانكه در برخى احاديث، اضافه «رأى» به شخص مفسّر، در برابر اتكا به منبع علمى آمده است (شيخ صدوق، توحيد، باب 36، ص255)؛ همچنين در رواياتى با مضمون مشابه تعبير «عقول الرجال» آمده و ميزان قرار دادن آن در فهم قرآن ناروا شمرده شده است (مجلسى، ج92، ص91 و 110)؛ و در روايات ديگر ميزان قرار دادن آراى برگرفته از حرف مردم در فهم قرآن و توجيه كلام الهى با آن، نكوهش شده است (نهج البلاغه، خطبه 87 و 176).
در همه اين موارد مراد همان رأى و انديشه و فكرى است كه مستقل از منابع صحيح و معتبر در تفسير ملحوظ شده باشد كه ريشه در نگاه سطحى به قرآن و اعتماد بر آراى غيرعقلانى و غيردينى دارد. با اين بيان روشن مى‏شود كه مفهوم رأى در احاديث مزبور، غير از اِعمال انديشه و تفكرِ متكى بر مفاد عرفى و عقلايىِ كلام الهى و قراين و شواهد قرآنى و دينى است كه در اصطلاح «تدبّر» خوانده مى‏شود. نكته مهم در فرق ميان تدبّر و تفسير به رأى آن است كه در تفسير به رأى نظريه شخصىِ مفسّر، محور است؛ ولى در تدبّر، مفاد ذاتى آيات، موضوع و محور است و فكر و انديشه تنها ابراز شناخت است و مانند آينه و به تعبير صحيح‏تر، مانند چراغى عمل مى‏كند كه زواياى معانى كلام را نشان مى‏دهد.
تحوّل مفهوم رأى در استعمال احاديث، از معناى لغوى و قرآنى به معناى اخير، ريشه در گرايش‏هاى انحرافى برخى مسلمانان در صدر اول اسلام دارد و در زمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شالوده آن ريخته شد و پس از رحلت ايشان به عنوان مسلك فكرى در استنباط احكام مطرح شد و تحت عنوان «اجتهاد» توجيه يافت. اين عنوان را در مورد قضايايى دانسته‏اند كه نصّى از قرآن و سنّت درباره آن يافت نشود كه ابتدا صرفاً متكى بر تشخيص شخص مجتهد از روح حاكم بر شريعت بود و بعدها در قالب قواعد اصول فقهِ اهل سنت مطرح گشت (عسگرى، 1416، ج2، ص362 و دواليبى، ص14ـ17 و ص 53). از آنجا كه بسيارى از احكام شرعى درباره موضوعاتى است كه به نحو كلى در قرآن كريم بدانها اشاره شده است، تفصيل اين احكام، تفسير و بيان اشارات قرآنى نيز محسوب مى‏شود.
با اين زمينه تاريخى است كه مى‏بينيم اهل بيت عليهم‏السلام به شدّت با گرايش فوق مخالفت كردند و عمل به رأى را نه تنها در تفسير قرآن، بلكه در عموم مسائل دينى، محكوم كرده و آن را ناشى از جهل و بى‏خبرى از اصول علمى و حقايق دينى دانسته‏اند؛ اصولى كه در پرتو بيانات نبوى قابل وصول است و با عنايت به آن، اعتماد بر رأى، ناروا و مايه هلاكت است. البته راه مطمئن و معتبر ولايت و گنجينه دانش اهل بيت عليهم‏السلام در اين باب بسيار كارساز و، به خصوص در بيان مراتب عميق و افقهاى دور و تأويلات صحيح آيات، ضرورى است.
در حديثى از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است كه «ما اگر بر اساس رأى و گرايش خود فتوا مى‏داديم از تباه‏شدگان بوديم. بلكه احاديث ما آثارى از پيامبر خداست و ريشه دانشى است كه يكى پس از ديگرى به ارث مى‏بريم و چونان كه مردم سيم و زر خود را در گنجينه‏ها نگاه مى‏دارند، ما احاديث نبوى را مى‏اندوزيم» (صفّار، 1362، ص299).(26)
به اين ترتيب، روشن است كه در فرهنگ احاديث، عمل به رأى در مسائل دينى، اعم از تفسير قرآن يا احكام شرعى، روشى نكوهيده شمرده شده و احاديث مربوط به تفسير به رأى را هم در همين فضا مى‏توان تبيين كرد.
با شناخت معناى دو واژه تفسير و رأى در تطوّر لغوى ـ تاريخى، وقت آن است كه در مفاد اصطلاح تفسير به رأى در روايات انديشه كنيم. پيش از اين، به اين نتيجه رسيديم كه وجوه تفسير به رأى در بيانات عالمان اسلامى از چهار زاويه قابل تأمل و دقت است. اينك مفهوم تفسير به رأى را از همان زواياى چهارگانه ارزيابى و جست‏وجو مى‏كنيم.

1. 4. تفسير به رأى به لحاظ مصدر تفسير

پيش از اين، نظريه اتكا به نقل به عنوان تنها مصدر تفسير صحيح، به طور اجمال با بيانات عالمان اسلامى مورد نقد قرار گرفت. به عبارتى، مى‏توان گفت تفسير به رأى مفهومى عميق‏تر و فراتر از تفسير به غيرمأثور دارد. از يك سو ممكن است تفسير به غيرمأثور، با تكيه بر راه‏هاى معتبر، از تحت عنوان تفسير به رأى خارج باشد و، از سوى ديگر، تفسير به مأثور و متكى بر نقل نيز مبتلا به روش‏هاى نكوهيده شود و به طور غيرمستقيم مشمول تفسير به رأى گردد؛ به عبارت ديگر، تفسير به رأى روشى در عرض تفسير به مأثور و در قبال آن نيست.
به عنوان نمونه، مى‏بينيم كه نفوذ روايات موضوعه و ضعيف و نيز اخبار ساخته اهل كتاب، تحت عنوان اسرائيليات، در فرهنگ حديثى مسلمين و تساهل برخى راويان و محدّثان درباره آن روايات، كه بخش عمده‏اى از آنها در خصوص تفسير قرآن بوده است، به پيدايش تفاسير انحرافى و غيرصحيح از قرآن منجر شده است كه با توجه به اعتماد برخى مفسّران به اين‏گونه احاديث، اين رويكرد را مى‏توان تفسير به رأى در حوزه تفسير به مأثور شمرد؛ يعنى تفسير بر اساس رأى غيرصحيح و غيرمتكى به منابع صحيح انجام گرفته است.
حال تفسير به رأى به لحاظ مصدر تفسير را مى‏توان دو گونه دانست: گاه بدون اتكا به هيچ مصدر و روش خاصى و تنها با نگاه سطحى و ظاهرى انجام مى‏گيرد و گاه متكى به نگرش‏ها و ديدگاه‏هاى خاصى است كه مفسّر پيش از مواجهه با قرآن اتخاذ كرده و آنها را در مقام فهم قرآن اصل قرار داده و فهم خود را محدود به برداشت‏هاى ويژه‏اى نموده است. اين ديدگاه‏ها و نگرش‏هاى پيشين، اگر دليل دينى و عقلى استوارى نداشته باشد، در حدّ رأى و نظريه شخص تلقى شده و تفسير قرآن بر اساس آن، تفسير به رأى خواهد بود.
صورت اول حاصل نگاه سطحى و بى‏ضابطه است؛ نظير غرايب تفسيرى كه از برخى نقل شده است. چنانكه محمود بن حمزة الكرمانى كتابى به نام العجائب و الغرائب در اين باب نگاشته و سيوطى مواردى را نقل نموده است؛ مثلاً در آيه «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ...» (بقره / 179) برخى قصاص را قصص قرآنى معنا كرده‏اند! (سيوطى، همان، ص196) يا در آيه «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (اسراء / 71) امام را جمع أمّ شمرده و گفته‏اند كه در قيامت مردم با مادرانشان فرا خوانده مى‏شوند، نه با پدرانشان! (همان، ص181) اين موارد نه بر نقل صحيحى مبتنى است و نه با اصول لغت و زبان عربى هماهنگ است و نه با سياق آيات سازگارى دارد.
اما صورت دوم را كه حاصل ذهنيت‏هاى ساختگى پيش از تفسير قرآن است، در حوزه‏هاى گوناگونى از تفاسير مى‏توان جست‏وجو كرد؛ لكن نمونه روشن و تأمل‏انگيز آن را مى‏توان در روش پيشنهادى برخى از نظريه‏پردازان كلام جديد براى تفسير قرآن در عصر حاضر سراغ گرفت.
در اين روش گفته شده است كه پيش‏فرض‏ها و ذهنيت‏هاى شخصى، قبل از ورود به عرصه تفسير، به طور طبيعى در ساختار فهم مفسّر در هر متنى نقش دارند و گوينده و متكلم قرآن نيز به لحاظ علم و آگاهى‏اش و با توجه به همين قانون طبيعى، قرآن را به گونه‏اى فرستاده كه معناى معين ندارد و فهم آن در گرو انتظارات و پيش‏فرض‏هاى مفسّران است و طبعاً همه معانى متكثر قابل استفاده از آن، مراد الهى خواهد بود.
طبق اين نظريه، بهترين تبيين براى كثرت و تعدّد معانى و فهم‏ها از يك متن و قوى‏ترين حدس آن است كه متن واجد ابهام و لا تعينىِ ذاتى در معناست و ورود ابهام و مجاز و تمثيل نيز در متن مقدس از باب ضرورت و اضطرار ناشى از همان لا تعيّن معنايى است، نه عمدى و قراردادى (سروش، 1377، ص190 ـ 195). به نظر مى‏رسد كه نظريه فوق به شكل ظاهراً علمى، روش نكوهيده تفسير به رأى را توجيه و توصيه مى‏نمايد و صريحاً به تحميل آراى پيشين و اتخاذ آن آرا به عنوان مصدر تفسير و فهم قرآن فرا مى‏خواند و متن قرآن را بدون مفاد ذاتى تلقى مى‏كند.
بحث در اين باب فراوان است. نظريه مزبور نقدها و مناقشات فراوانى را در ميان عالمان اسلامى و غيراسلامى از منظر دينى و فلسفى و كلامى به دنبال داشته است كه خود حكايت از نامنقّح بودن و ناسازگارى آن با ادله گوناگون مى‏كند. برخى عالمان در مقام نقد نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت» مناقشاتى بر سخن فوق وارد ساخته‏اند (لاريجانى، 1370، ص190ـ195) و برخى خصوصا، به نقد روش تفسير مذكور در قالب قواعد فهم متن (هرمنوتيك) پرداخته‏اند (معرفت، ش24، ص30 و ش40، ص33 و 34 و كتاب نقد، ش5).
مى‏توان گفت نظريه مزبور با يك اصلاح اساسى در تبيين تعدّد و كثرت بطون و وجوه معنايى قرآن، كه البته در طول يكديگرند و با هم در تضاد و تعارض نيستند قابل دقت است؛ اما در تصحيح تمام اختلافات تفسيرى حتى اختلافات اساسى كه گاه متعارض است و زمينه پديد آمدن فرقه‏هاى انحرافى را فراهم نموده، به هيچ رو قابل دفاع نيست؛ چنانكه ابهام ذاتى و لا تعيّن معنايى متن قرآن نيز ادعاى گزافى است كه هيچ دليل قانع‏كننده‏اى بر آن اقامه نشده است و با بيانات گوناگون ناسازگارى‏هاى جدّى دينى دارد.
در باب تعدّد بطون قرآن نيز، كه به نقش زمينه‏ها و ظرفيت‏هاى مختلف اشاره مى‏كند مى‏توان گفت اولاً، زمينه‏ها و ظرفيت‏هايى كه مفسّر را به فهم بطون و وجوه معنايى قرآن رهنمون مى‏كند زمينه‏هايى است كه در دين تأييد و توصيه شده و به نظريه‏پردازى‏هاى كاملاً بيرون‏دينى مربوط نيست؛ ثانياً، بطون قرآن به مراتب و مصاديق و افقهاى گوناگون و گسترده معانى آيات مربوط است و هرگز از تعارض و تضاد سر در نمى‏آورد و ثالثاً، قبول كثرت بطون قرآن، وحدت واقعى معناى آيات در مفاد ظاهرى را زير سؤال نمى‏برد و به امكان و ضرورت تلاش ضابطه‏مند براى فهم قرآن و رسيدن به مقصود الهى ملتزم است؛ اما امير المؤمنين على عليه‏السلام گويا در پاسخ تحليل‏ها و نظريات مشابه نظريه فوق است كه مى‏فرمايد: «با قرآن خدايتان را بشناسيد و خود را با آن پند و اندرز دهيد و به آراى خود در برابر قرآن بدگمان شويد و خواهش‏ها و گرايش‏هاى خويش را در برابر خواسته قرآن نادرست شماريد»(27) (نهج‏البلاغه، خطبه 176).
اين در حالى است كه صاحبان نظريه مذكور تصريح نموده‏اند كه بايد قرآن را در پرتو پيش‏فرض‏ها و انتظارات بيرون‏دينى فهميد و اگر فهم دينى ما با پيش‏فرض‏ها و پيش‏دانش‏هاى ما ناسازگار باشد، بايد فهم دينى را تأويل برد و توجيه نمود و اگر موارد تأويل‏پذير بسيار شد، دلسردى از دين حاصل خواهد شد (سروش، 1377، ص152).
آيا اين رويكرد مصداق روشنى از اين بيانات نورانى حضرت على عليه‏السلام نيست، كه پس از بيان اوصاف پرهيزكاران به اينكه زمام خود را به دست قرآن مى‏سپرند و قرآن پيشواى آنان است، مى‏فرمايد: «و ديگرى عالم و دانشمند نام گرفته است، در صورتى كه عالم نيست، بلكه سلسله‏اى از نادانى‏ها را از جمعى نادان و جاهل فرا گرفته و مطالبى گمراه كننده از گمراهان آموخته و دام‏هايى از طناب‏هاى فريبنده و گفته‏هاى دروغين و گزاف بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر آرا و گرايش‏هاى خود حمل، و حق را به خواسته‏هاى دلش تفسير مى‏نمايد»(28) (نهج البلاغه، خطبه 87).
به راستى آيا فرضيه‏ها و نظريه‏پردازى‏هاى بيرون‏دينى درباره معارف عميق و ظريف دينى و قرآنى مصداق روشنى از بيان آن حضرت نيست؟! و جالب آنكه آن حضرت گويا در پيش‏گويىِ وضع نابسامان فكرىِ حاضر، كه اصلاحات منجى عالم را مى‏طلبد، در وصف سيره امام منتظر عليه‏السلام مى‏فرمايد: «او خواسته‏ها و گرايش‏هاى شخصى را تحت الشعاع هدايت الهى قرار مى‏دهد، آنگاه كه مردم هدايت را تحت الشعاع خواسته‏هاى خويش قرار دهند، و آن هنگام كه مردم قرآن را به رأى خود تفسير كنند، او آرا را تابع قرآن مى‏سازد»(29) (همان، خطبه 138).
با اين بيان، مفهوم تفسير به رأى به لحاظ مصدر تفسير، وضوح مى‏يابد و با نگاهى در روايات مربوطه مى‏بينيم كه اين احاديث بيش از آنكه، در ناحيه ايجابى، به روش صحيح و مصدر درست تفسير قرآن اشاره كند، در ناحيه سلبى، ناظر به روش‏ها و مصادر غيرمعتبر است كه آن هم نگاه سطحى و نگرش ابتدايى به آيات و ابتناى آن بر آرا و نظريات شخصى مفسّر يا آراى برگرفته از ساير مردم است. اما كشف مصادر و روش‏هاى صحيح تفسير در گرو ادله ديگر است؛ مثلاً ملاك و ميزان اعتبار شواهد قرآنى، تاريخى و لغوى، احاديث معصومان عليهم‏السلام و روايات و اخبار غيرمعصومان، اعم از صحابه و تابعين و ديگران، محتاج بحث‏هايى مستقل است، لذا در احاديث تفسير به رأى نيز، كه در بخش اول گذشت، گاه رأى و نظر ابتدايى و شخصى مفسّر مطرح است (حديث اول و دوم و پنجم و هفتم) و گاه مرجع قرار دادن آراى غيرمستدلّ و غيرمعتبر ديگران (حديث هفتم) و گاه به طور عام، تفسير بدون علم و آگاهى (حديث ششم و دوازدهم و سيزدهم و چهاردهم).

2. 4. تفسير به رأى به لحاظ غايت تفسير

تفسير به رأى را به لحاظ غايت و غرضى كه مفسّر دنبال مى‏كند نيز مى‏توان تبيين كرد.
تفسير و فهم قرآن به عنوان كلام الهى، به طور طبيعى، در راستاى بندگىِ خدا و دل‏سپردن به پيام الهى و كسب معرفت و تذكّر و پند گرفتن و تفكر در حقايق هستى انجام مى‏گيرد و بيانات دينى و قرآنى نيز اين هدف را بارها تأكيد نموده‏اند (رك: انبياء / 34؛ نور / 34؛ عنكبوت / 51 و...).
حال در تفسير به رأى، غرض و غايت تفسير به سوى اثبات رأى و نظر شخصى و فرقه‏اى يا مجادله و منازعه و مراء در مباحثات علمى معطوف است. لذا در روايات تفسير به رأى، گاه سخن از آن است كه شخص سعى در توجيه آراى خود در ضمن تفسير قرآن داشته باشد (حديث اول و هشتم و نهم و دهم و پانزدهم) و گاه سخن از آن است كه شخص، جدال و مراء و نزاع علمى با خصم را پى بگيرد (حديث دوم و ششم).
در برخى حوزه‏هاى تفسيرى مى‏توان اين روش را مشاهده نمود؛ از جمله در مباحثات و منازعات مذهبى در تاريخ فرق و مذاهب اسلامى، مستمسك قرار دادن آيات و توجيه آنها بر مشرب كلامى خاص براى سازگار نشان دادن آراى مذهبى با قرآن، شيوه‏اى رايج بوده است. در اين شيوه اگر آراى مذهبى پايه دينى و قرآنى داشته باشد و مقتضى تأويل و توجيه صحيح آيه‏اى باشد بى‏اشكال است؛ اما در غير اين صورت، تفسير به رأى محسوب مى‏شود. چنانكه بسيارى از تفاسير اشعرى و معتزلى از اين قبيل‏اند.
در ميان برخى نظريه‏پردازان كلام جديد نيز مى‏توان اين رويكرد را ديد؛ چنانكه در مسائلى همچون پلوراليزم و كثرت‏گرايى دينى، با آنكه ادعا شده است كه اين بحث‏ها، بيرون‏دينى و معرفت‏شناختى است، اما براى سازگار نشان دادن مدعيات آنها با متون دينى، تأويلات انحرافى در آيات قرآن نيز صورت گرفته است كه خود ريشه در اعتقاد به دخالت قطعى و ضرورى پيش‏فرض‏هاى غيردينى در فهم دين و قرآن دارد، كه پيش از اين بدان اشاره شد (سروش، 1377، ص27 و 37ـ38).
با اين بيان روشن مى‏شود كه نكوهش تفسير به رأى اختصاص به صورتى ندارد كه شخص بداند برداشتهايش خلاف مقصود الهى و معناى صحيح آيات است، چنانكه سيوطى از ابن الانبارى اين نظريه را نقل نموده است (سيوطى، همان، ص180)؛ بلكه بايد گفت اين صورت معمولاً با تعبير جدال و مراء در قرآن يا كذب و افترا بر خدا آمده است؛ ولى تفسير به رأى مفهومى اعم است كه ناظر به روشى خاص در فهم قرآن است، اعم از آنكه با علم به خلاف يا جهل بدان باشد و اعم از آنكه نتيجه آن مساوى واقع باشد، يا خير؛ يعنى اساسا از انتخاب روش غلط و بى‏اساس نهى شده است چنانكه قرآن كريم قذف‏كنندگان و تهمت‏زنندگان را نزد خداوند كاذب و دروغگو مى‏شمارد، هر چند ممكن است اتفاقاً سخنشان واقعيت نيز داشته باشد (نور/13).
به هر حال نكوهيده بودن تفسير با قطع به خلاف، امرى روشن است، اما به لحاظ ضرورت تحرّز و احتياط در تفسير كلام الهى، مفهومى عام‏تر از انتساب عمدى كذب به خداوند، مورد نهى قرار گرفته و در حكم افترا و كذب شمرده شده كه همان تفسير به رأى است: «كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، همانا نسبت دروغ به خداوند داده است»(30) (شيخ صدوق، 1405، ج1، ص256). بر همين اساس است كه آيات مربوط به افتراى كذب بر خداوند و نكوهش آن، به ادله دينىِ مربوط به تفسير به رأى الحاق شد.
نكوهش تفسير به هدف مخاصمه و مجادله را در روايات ديگرى نيز مى‏توان يافت كه از عنوان «ضرب القرآن بعضه ببعض» ياد مى‏كند (طباطبايى، ج3، ص81 و صادقى، ج1، ص16).
مفاد اين روايات آن است كه شخص در مقام جدال و بحث بدون تدبّر در قرآن كه سراسر هماهنگى و نظم و صدق است، آيات را به گونه‏اى تفسير كند كه بخشى از آن بخشى ديگر را تكذيب و نفى كند. اين روش گاه از سر جهل و نادانى است و گاه از سر غرض‏ورزى و خباثت. بر اين اساس است كه بسيارى از عالمان اسلامى در پرتو آموزه‏هاى دينى براى صيانت حريم تفسير شرايطى را مطرح ساخته‏اند كه از آن جمله، سلامت مفسّر از تكبر و هوا و هوس و حبّ دنيا و اصرار بر گناه است؛ چرا كه اين رذايل حجاب و مانع فهمِ صحيح مى‏شود و غايات و اغراض باطلى را در تفسير داخل مى‏كند و به تفسير به رأى مى‏كشاند (سيوطى، همان، ص181ـ182).

3. 4. تفسير به رأى به لحاظ موضوع تفسير

تبيين معناى تفسير به رأى از ديدگاه موضوع تفسير و نوع آياتى كه تفسير مى‏شود نيز صورت گرفته است. در بخش دوم به كلام برخى علما اشاره شد كه تفسير به رأى را در خصوص برخى آيات، همچون آيات متشابه يا آيات‏الاحكام در نظر گرفته‏اند. برخى ديگر نيز بر اساس رواياتى كه آيات قرآن را به لحاظ امكان معرفت و فهم به انواعى تقسيم كرده، تفسير به رأى را در خصوص دو مورد شمرده‏اند: يك مورد تفسير لفظ، كه محتاج تبحّر در شناخت لغت عرب است و مورد دوم، حمل لفظ محتمل بر يكى از معانى آن، كه نيازمند تبحّر در عربيّت و لغت و اصول فقه و ... است (همان، ص182).
به نظر مى‏رسد تفسير به رأى داراى معنايى وسيع است كه اختصاص آن به آياتى خاص، درست نيست، مگر آنكه صرفاً به لحاظ شيوع و امكان بيشتر آن، به برخى آيات تخصيص يابد. مى‏توان گفت كسانى كه تفسير به رأى را فقط در برخى آيات ممكن شمرده‏اند، معناى خاصى از تفسير را اراده كرده‏اند كه در ساير آيات مصداقى ندارد؛ مثلاً تصور شده است كه در محكمات و آيات واضح اعتقادى و احكام حلال و حرام، تفسير لازم نيست و لذا در اين موارد تفسير به رأى هم مطرح نخواهد بود؛ حال آنكه اگر تفسير را به معناى عامى بدانيم، چنانكه ظاهراً احاديث مربوط نيز مفيد آن است، در شرايط مختلف انواع گوناگون آيات را در بر مى‏گيرد.
بر اين اساس مى‏توان گفت: معارف قرآنى به دو گونه كلى تقسيم مى‏شود: معارف تفسيرپذير و معارف تفسيرناپذير.
مراد از معارف تفسيرپذير آن بخش از مسائلى است كه معناى آن از راه‏هاى پسنديده و متعارف، نظير لغت و بيان قرآن و حديث قابل دست‏يابى است كه ظاهراً همه ظواهر آيات و معانى مربوط به آن‏ها را شامل است.
اما معارف تفسيرناپذير ظاهراً شرح و تفسير ظواهر و معانى آيات بيش از آنى است كه در كلام الهى آمده و در تبينيات دينى قابل جست‏وجوست؛ مانند حقيقت و كنه ذات الهى و خصوصيات بسيارى از مسائل مبدأ و معاد.
تفسير به رأى در معارف تفسيرپذير، با انتخاب روش ناپسند و غلط و عدم رعايت شرايط و لوازم تفسير محقق مى‏شود و در معارف تفسيرناپذير، در واقع، تفسير ممتنع و ممنوع است و طبعاً تفسير بر اساس رأى و نظر شخصى نكوهيده خواهد بود؛ مانند بافته‏ها و تحليل‏ها و تصوّرات پيش‏ساخته و بى‏اساس درباره حقايق مبدأ و معاد. آنگونه كه حضرت على عليه‏السلام نيز مى‏فرمايد: «رأى و گمان خود را در آنچه ژرفايش را نمى‏توانيد ببينيد و در آن انديشه را به جولان اندازيد، به كار مگيريد»(31) (نهج‏البلاغه، خطبه 87).
بنابراين تفسير به رأى حوزه وسيعى دارد و مخصوص آيات خاصى از قرآن نيست؛ گو اينكه در برخى بخش‏ها، انتخاب غايت و هدف نادرست به تفسير به رأى مى‏انجامد و در برخى ديگر گزينش مصدر ناپسند و غير معتبر باعث تفسير به رأى مى‏شود.

4. 4. تفسير به رأى به لحاظ نحوه بيان تفسير

برخى، از احاديث تفسير به رأى نتيجه گرفته‏اند كه اظهار نظر درباره قرآن بدون آنكه آن نظر را قطعا مراد الهى بدانند جايز است و آنچه نهى شده اين است كه مفسّر بگويد: مراد الهى قطعاً اين است (سيوطى، همان، ص183).
به نظر مى‏رسد اين بيان تام نيست و روايات مربوط، نظرى به اين جهت ندارد؛ چرا كه حتى اگر كسى بدون تصريح به قطعى بودن، يا با تصريح به ظنى بودن معنا، كلام الهى را تفسير كند، ممكن است به لحاظ اتكا به روش‏ها و منابع غيرمعتبر، مشمول تفسير به رأى باشد.
البته مى‏توان در حدّ فرضيه متزلزل، بدون هر گونه دلبستگى و گرايش، در مقام تحقيق علمى، وجهى را در نظر گرفت و به دنبال منابع معتبر و ظهور صحيح آيات براى كشف صحت يا بطلان آن بود؛ آن‏گونه كه در علوم تجربى، بسيارى از كشفيات مسبوق به يك فرضيه علمى است؛ لكن اين مرتبه را نمى‏توان تفسير شمرد و در واقع مقدمه كار تفسيرى است و اگر در مقام تفسير و بيان مراد الهى باشد شايسته است كه بدون در اختيار داشتن مصادر و منابع معتبر، از هر گونه اظهار رأى خوددارى شود. در رواياتى آمده است كه اصولاً قول بدون علم درباره قرآن نكوهيده است و در مجهولات، توصيه به سكوت و ارجاع امر به علم الهى شده است، نه فرضيه‏پردازى و عرضه آنها به عنوان تفسير قرآن كريم. چنانكه در روايتى از امام باقر عليه‏السلام مى‏خوانيم: «(در شناخت قرآن) آنچه علم داريد بگوييد و آنجا كه علم نداريد، بگوييد: خدا داناتر است؛ چرا كه انسان گاه آيه‏اى را بر معنايى حمل مى‏كند و آن را از مقصود حقيقى، به اندازه زمين تا آسمان دور مى‏نمايد»(32) (حر عاملى، 1412، ص22).
نظريه‏پردازى‏هاى تفسيرى، هر چند با بيان احتمالى، با اين توصيه‏هاى شرعى درباره ادب برخورد با قرآن منافات دارد.

منابع

قرآن كريم.
الآندلسى. البحر المحيط. بيروت، دار الفكر، ط 2.
ابن الأثير(1403ق). جامع الاصول. بيروت، دار الفكر.
ابن المنظور(1408ق). لسان العرب. بيروت، دار إحياء التراث العربى.
ابن فارس(1411ق). معجم مقاييس اللغة. بيروت، دار الجيل.
احمد بن حنبل. المسند. بيروت، دارالكفر.
البغدادى(1374ق). لباب التأويل. قاهرة، مطبعة الإستقامة.
البغوى. معالم التنزيل. بيروت، دار الكتب العلمية، ط 1.
الترمذى(1401ق). الجامع. استانبول، دار الدعوة.
جوادى آملى(1372ش). شريعت در آينه معرفت. قم، نشر رجاء.
الحرّ العاملى(1412ق). وسايل الشيعة. قم، مؤسسة آل البيعت عليهم‏السلام .
الخراسانى(1409). كفاية الأصول. قم، مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام .
الراغب الاصفهانى(1404ق). المفردات. قم، دفتر نشر كتاب.
الزركشى(1410ق). البرهان. بيروت، دارالمعرفة.
الزمخشرى. الكشاف. قم، منشورات البلاغة.
سروش(1377ش). صراط‏هاى مستقيم. تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
سيد بن طاووس. سعدالسعود. قم، انتشارات دارالذخائر.
سيد رضى. نهج البلاغه. تحقيق صبحى صالح، قم، دار الهجرة.
السيوطى(1403ق). الدّر المنثور. بيروت، دار الفكر.
السيوطى(1973م). الإتقان. بيروت، المكتبة الثقافية.
الصادقى. الفرقان. تهران، انتشارات فرهنگ اسلامى، چ 2.
الصدوق، ابو جعفر محمد بن على بن الحسين. التوحيد. قم، مؤسسة النشر الاسلامى.
الصدوق. الخصال. تهران، انتشارات علميه اسلامية.
الصدوق. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام . تهران، انتشارات علميه اسلاميه.
الصدوق(1405ق)، كمال الدين، مؤسسة النشر الإسلامى.
صفّار(1362ش). بصائر الدرجات الكبرى. تهران، منشورات الأعلمى.
طباطبايى، محمدحسين. الميزان. قم، جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية.
الطبرسى(1411ق). مجمع البيان. بيروت، دار المعرفة.
الطبرى. جامع البيان. بيروت، دار الكتب العلمية.
الطوسى. التبيان. بيروت، دار احياء التراث العربى.
العسكرى(1416ق). معالم المدرستين. تهران، المجمع العلمى الإسلامى.
علوم القرآن عند المفسرين. قم، 1416ق، مركز الثقافة و المعارف القرآنية.
فيروزآبادى(1407ق). قاموس المحيط. بيروت، مؤسسة الرسالة.
الكلينى(1363ش)، محمد بن يعقوب. الكافى. تهران، دار الكتب الاسلامية.
لاريجانى(1370ش). معرفت دينى. تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب.
متقى هندى(1409ق). كنز العمّال. بيروت، مؤسسة الرسالة.
المجلسى، محمدباقر. بحارالانوار. تهران، المكتبة الإسلامية.
معرفة(1418ق). التفسير و المفسّرون. مشهد، الجامعة الرضوية.

پی نوشت ها:

1. عضو هيئت علمى گروه علوم قرآنى مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه
2. «أيّها النّاس قد كثرت علىّ الكذابة، فمن كذب علىّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار».
3. ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى، و ما عرفنى من شبّهنى بخلقى، و ما على دينى من استعمل القياس فى دينى.
4. لعن اللّه‏ المجادلين فى دين اللّه‏ على لسان سبعين نبيّاً، و من جادل فى آيات اللّه‏ فقد كفر، و من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على اللّه‏ الكذب، و من أفتى الناس بغير علم فلعنته ملائكة السماوات و الأرض... .
5. إنّما أتخوّف على أمّتى من بعدى ثلاث خصال: أن يتأوّلوا القرآن على غير تأويله... .
6. أكثر ما أخاف على أمّتى من بعدى رجلٌ يناول القرآن يضعه على غير مواضعه.
7. إيّاك أن تفسّر القرآن برأيك حتى تفقهه عن العلماء فإنّه رُبّ تنزيل يشبه بكلام البشر و هو كلام اللّه‏ و تأويله لا يشبه كلام البشر... فلا تشبّه كلام اللّه‏ بكلام البشر فتهلك و تضلّ.
8. أما بعد، فلا تخوضوا فى القرآن و لا تجادلوا فيه و لا تتكلّموا فيه بغير علم، فإنّى سمعت جدّى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول: من قال فى القرآن بغير علم فليتبوّأ مقعده من النّار... .
9. ويحك يا قتادة، إن كنت إنّما فسّرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و أهلكت، و إن كنت قد فسّرته من الرجال فقد هلكت و أهلكت، ويحك يا قتادة إنّما يعرف القرآن من خوطب به.
10. من فسّر القرآن برأيه فأصاب لم يؤجر و إن أخطأ كان إثمه عليه.
11. من فسّر برأيه آية من كتاب اللّه‏ فقد كفر.
12. اتق اللّه‏ و لا تؤوّل كتاب اللّه‏ عزوجلّ برأيك فإن اللّه‏ عزّوجلّ يقول: و ما يعلم تأويله إلاّ اللّه‏ و الراسخون فى العلم.
13. من قال فى القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النّار.
14. من قال فى القرآن بغير علم فليتبوّأ مقعده من النار.
15. من كذب فى القرآن بغير علم فليتبوّأ مقعده من النار.
16. من فسّر القرآن برأيه و هو على وضوء فليُعِد وضوءه.
17. من قال فى كتاب اللّه‏ عزّوجلّ برأيه فأصاب فقد أخطأ.
18. قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَ حِشَ... وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.
19. وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْـءُولاً.
20. وَ مَنْ أَظْـلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ... .
21. وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِىآ ءَايَـتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِه... .
22. ...وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىآ أُوْلِى الاْءَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنـبِطُونَهُ‏و مِنْهُمْ ... .
23. اللّهمّ فقّهه فى الدّين و علّمه التأويل.
24. فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـبَهَ مِنْهُ.
25. وَلاَ يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَـكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيرًا.
26. إنّا لو كنّا نفتى النّاس برأينا و هوانا لكنّا من الهالكين و لكنّها آثار من رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله أصل علمٍ نتوارثها كابراً عن كابر، نكنزها كما يكنز الناس ذهبهم و فضّتهم.
27. و استدلّوه على ربّكم، و استنصحوه على أنفسكم، و اتّهموا عليه آرائكم، و استغشّوا فيه أهوائكم... .
28. و آخر قد تسمّى عالماً و ليس به، فاقتبس جهائل من جُهّال و أضاليل من ضُلاّل و نصب للناس أشراكاً من حبائل غرور و قول زور، قد حمل الكتاب على آرائه و عطف الحقّ على أهوائه.
29. يعطف الهَوى على الهُدى إذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الرأى على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرأى.
30. من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على اللّه‏ الكذب.
31. فلا تستعملوا الرأى فيما لا يدرك قعره البصرُ و لا تتغلغل إليه الفكر.
32. ما علمتم فقولوا و ما لم تعلموا فقولوا اللّه‏ أعلم ـ إن الرجل لينتزع الآية يخرّ فيها ـ أبعد ما بين السماء و الأرض .

مقالات مشابه

آسیب‌های مبنایی و روشی قرآنیون در فهم و تفسیر قرآن

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهزینب طیبی, محمدعلی مهدوی‎راد

نقدی بر کتاب «آسیب شناسی جریان های تفسیری»

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهسیدهدایت جلیلی

در حاشیه روشهای تفسیر قرآن کریم

نام نشریهکتابداری

نام نویسندهفضل‌الله شهیدی

آسیب شناسی روایات تفسیری

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی

سنجش یک حدیث درباره مدلول حروف مقطه

نام نشریهمجله علوم حدیث

نام نویسندهسیدکاظم طباطبایی

رویکرد انحرافی در تفسیر قرآن

نام نشریهمجله سفینه

نام نویسندهعلی‌نقی خدایاری

موانع و آسیب های غیر معرفتی تفسیر قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهمصطفی کریمی